چرا «مرد هزار چهره» به «عطسه» می افتد؟ نگاهی بر چگونگی و چرایی روند نزولی آثار تلویزیونی مهران مدیری

ساخت وبلاگ
توضیح : این نوشته که هدف اصلی آن، بررسی چگونگی و چرایی افول آثار متأخر مهران مدیری است، دو سال پیش از این درخبرگزاری دانشجو به بهانه ی پخش مجموعه ی «عطسه» منتشر شده بود و هم اکنون با تغییراتی، به بهانه ی اولین حضور مهران مدیری در عرصه ی فیلمسازی و جهت یادآوری سیر و پیشینه ی حاکم بر آثار او، بازنشر می شود. 
 

بی تردید نمی توان بر این گزاره خدشه ای وارد کرد که مهران مدیری و آثارش را باید در دفعات حضور و ذیل کارنامه ای خاکستری دارای نقاط قوت و ضعف توأمان سنجید؛ چرا که اگر اخیراً او صاحب آثاری کم مایه، نازل و فکاهی گونه، خنثی و باری به هر جهتی، علی السویه و علی البدل و دارای جنجال های فرامتنی همچون «شوخی کردم» و «در حاشیه» و «عطسه» است، روزگاری نیز خالق آثاری همچون «ساعت خوش» و «جنگ 77» و «پاورچین» و «شب های برره» و «مرد هزار چهره» بود که مشخصاً فراز و فرودهای سریال های کمدی تلویزیونی در کشورمان را رقم زدند و راهگشا و جاده صاف کن همپیاله های بعدی شان در این عرصه شدند.

رقم خوردن آن فراز و فرودها البته بدین سبب بود که این پنج اثر مذکور، هر کدام به نوبه ی خود، همچون «ساعت خوش» و «جنگ 77» نقطه عطفی در کمدی های آیتمی و کلامی و همچون «پاورچین» و «شب های برره» و «مرد هزار چهره» نقطه عطفی در کمدی های داستانی و موقعیت تلویزیون بودند.

برای نمونه، «ساعت خوش» و «جنگ 77» او، سوای اینکه خط قرمزهای فرهنگی-اجتماعی آن روزهای تلویزیون را طنازانه به بازی و سخره گرفتند و کاراکترهای سمپاتیک و تکیه کلام های محبوب شان به سرعت در بطن جامعه نفوذ کردند و هر کدام از بازیگرانشان امروز برای خودشان چهره ای قابل اعتنا گشته اند، استانداردهای کمدی آیتمی و کلامی در تلویزیون کشورمان را ارتقا دادند و از این روی، تحولی جدی در زمینه ی سریال های کمدی تلویزیونی پس از انقلاب، با ساختار آیتمی و از نوع کلامی در کشورمان به وجود آوردند.

«پاورچین» مدیری، سرآغازی بر تولد داستان و خلق موقعیت کمدی در آثار او بود و از اولین و بهترین سریال های کمدی داستانی و موقعیت تلویزیون، آن هم در قالب روتین و نود شبی؛ که البته تم و ایده ی مرکزی و خط داستانی و دستمایه ای نو برای آفرینش کمدی موقعیتی داستانی، ذیل خلق سرزمینی خیالی به آثار مدیری افزود که تا پیش از آن، حداقل برای خود او و آثارش، چندان مسبوق به سابقه نبود. کم نبودند کسانی که «پاورچین» را به سبب دارا بودن سرزمینی خیالی همچون «برره»، هذیان مدیری می دانستند و چه بسا بسیاری نیز به همین هذیان خندیدند اما کمتر کسی دریافت که در پس این سرزمین خیالی «برره» نام، واقعیت های آشکار و پنهان بسیاری، صریحاً در حال بازگو شدن و عادات و هنجارهای غلط بسیاری، به وضوح در حال نقد شدن هستند.

در ادامه ی این رویه بود که «شب های برره»، به سرزمین خیالی مطروحه در «پاورچین»، جغرافیایی عینی بخشید و در عین حال برای نخستین بار، خط داستانی و تم ناظر بر به دام افتادن انسانی سالم به لحاظ فکری و متعهد به لحاظ اخلاقی (کیانوش) در میان انسان هایی تماماً سودجو و پست و ریاکار و کم سواد و بی قید و بند (اهالی برره) را در آثار مدیری کلید زد و در ادامه، «مرد هزار چهره» و «مرد دوهزار چهره»، با خط داستانی و تم و دستمایه ای کم و بیش مشابه و البته و ترکیب و تلفیق آن با ایده ی مرکزی ایرانیزه شده ی فیلم سینمایی «اگه میتونی منو بگیر» استیون اسپیلبرگ، داستان هایی به مراتب پرگستره تر و موقعیت هایی به مراتب اجتماعی تر و کمدی هایی به مراتب گزنده تر، با وجوه نهان و پنهان اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی را آن هم این بار به دور از قالب سریال های نود شبی و روتین برای مدیری رقم زدند.

با این وجود اما آنچه سیر افولی ممتد در کارنامه ی مهران مدیری را از «قهوه تلخ» تاکنون رقم زده، در تهی شدن توشه ی آثار او از داستان های به ویژه پرگستره و موقعیت های کمدی به ویژه اجتماعی، به انضمام تکراری شدن خط داستانی و تم و دستمایه و ایده ی مرکزی رایج نتیجه داده شده در این آثار و در عین حال، روی آوری احتمالاً اجباری مدیری به کمدی کلامی نو نشده و تطور نیافته و تیپ سازی بی رویه و افراطی و اگزجره کردن بی حد و مرز موقعیت و حاشیه سازی غیرضروری و بی علت و فرامتنی نهفته است.

این افول که با قطع همکاری میان پیمان قاسم خانی (به عنوان خالق همان داستان های پرگستره و موقعیت های کمدی اجتماعی) و مهران مدیری، ملموس تر و محسوس تر از هر زمان دیگری گشت، تا جایی ادامه یافت که اثری همچون «در حاشیه» که در حکم بازگشت مهران مدیری به تلویزیون بود را به یکی از ضعیف ترین و شکست خورده ترین و نازل ترین آثار مدیری، در عین پرهیاهویی و شلوغ کاری و پرادعایی کاذب بدل کرد.

مدیری هم در تیپ سازی افراط نمود و هم موقعیت و واقعیت را بیش از اندازه ی متعارف و مورد اقتضا اگزجره کرد؛ اگرچه آثار مدیری هیچگاه نه آنقدر با تیپ و تیپ سازی، ناآشنا و نامأنوس و بیگانه بودند که کثرت یافتن تیپ ها نسبت به شخصیت ها در آن آثار، امری شگفت آور و تأسف برانگیز و مایه ی نقصان باشد و نه آنقدر دارای جهانی رئال با کنش ها و مناسبات درونی و بیرونی رئالیستی بودند که لزوماً تمام کنش ها و مناسبات مذکور، ما به ازاهای اجتماعی مستقیم داشته باشند؛ اما در عین حال، هیچگاه نیز همچون «در حاشیه»، اسیر افراط مطلق در تیپ سازی و دچار گسستگی مطلق از واقعیات جامعه ی پیرامونی خود نبودند.

مدیری، دامنه ی اغراق های بی سر و ته اش را به کنش و واکنش ها، رفتارها، تکیه کلام ها و حتی اداهای آدم هایش نیز بسط داد؛ به گونه ای که حقیقتاً شگفت آور بود اینکه آنچه تمام شمایل و شاکله ی محتوایی و ساختاری «در حاشیه» را با وجود دارا بودن برخی بازیگران خوش ذوق و صاحب سلیقه و ماهر در استند آپ کمدی تشکیل می داد، به سبب تهی گشتن توشه ی متن از داستان گیرا، فرآیند داستانی درگیرکننده، تم و خط داستانی نو، موقعیت های جذاب و شوخی نویسی های نغز و در نتیجه، مرگ توأمان و همزمان کمدی موقعیت و کمدی کلامی، خلاصه و منحصر باشد در تیپ های بیش از اندازه غلو شده، تک کنشی و باورناپذیر و لودگی های ممتد، نامتناهی، لوس، لوث شده، کودکانه و دلقک مآبانه شان همچون سر تکان دادن های دکتر کاشف، قهقهه ها و چشم درشت کردن های دکتر عشقی، «واس ماس» گویی و غلیظ صحبت کردن زهتاب، نعره های زامبی وار صولتی و دیگر نمونه های مشابه؛ صرفاً برای خنده گرفتن فکاهی گونه از مخاطب به هر قیمتی و البته تولید بی وقفه ی پشت صحنه. گویی که این اثر مدیری، در غیاب داستان و موقعیت های بایسته ی یک سریال، مشابه همان آیتم های لطیفه محور و بذله گو «شوخی کردم» را به یکدیگر چسبانده تا کلیتی را شکل دهد و جز همان تم و خط داستانی و دستمایه و ایده ی مرکزی نخ نما و تکراری مذکور در «شب های برره» و «قهوه تلخ»، با محوریت سیامک انصاری بازتکرار شده از سوی این آثار، برخلاف حاشیه، در متن هیچ ندارد.

یکی-دو اثر بعدی تلویزیونی مدیری نیز در امتداد همین سیر افول قرار گرفته است؛ کهنه و دمده و عاری از خلاقیت و همچنین کمدی کلامی تکراری و به روز نشده و مبتنی بر اگزجره سازی بی قید و بند که جملگی از فقدان بیانی تازه و عدم طراحی پیامی نو، عمیقاً رنج می برند، شوخی نویسی های گاه خلاقانه ی برخی نویسنده های خوش قریحه اش را به سبب همان کهنگی ایده ی مرکزی و فرمت، در اجرا به شکست می کشانند و حتی از انسجام مطلبی و تمرکز موضوعی موجود در آثار پیشین نیز برخوردار نیستند و به رغم جامعه شناسی تضعیف نشده ی خالق شان، دیگر پاسخگوی مخاطب امروز نیستند.

آری ! اینکه چرا و چگونه مهران مدیری در آثار متأخرش، اینگونه به عطسه کردن می افتد، مرهون سیر و منحنی سینوسی است که ظاهراً در حال حاضر به سبب ناتوانی در داستان گویی و موقعیت سازی گیرا و عدم ایجاد تغییری نوآورانه در خط داستانی و تم و دستمایه و ایده ی مرکزی و به تبع آن، عدم توفیق در خلق کمدی موقعیتی قابل اعتنا و همچنین بهره گیری از همان فرمت بازتکرار شده ی بیست سال پیش در ساحت کمدی کلامی و آیتمی و جایگزینی تیپ سازی افراطی صرف و اگزجره سازی انبوه موقعیت و کلام و کنش و واکنش ها و رفتارها و حاشیه سازی های در رابطه با پزشکان و نام کوروش و انتقاد به دولت و... برای پوشش ضعف های مذکور، در مینیممی ترین نقطه ی ممکن خود به سر می برد.

معادله ساده است؛ مهران مدیری دیگر نمی تواند با استفاده ی دوباره از برگ برنده های کهنه و سوخته ی پیشین، جاذبه ی گذشته را تکرار کند و چه در قالب بازگشت به داستان گویی و خلق موقعیت و ایجاد خط داستانی و تم و دستمایه و ایده ی مرکزی نو در ساحت کمدی داستانی و موقعیت و چه در قالب پی ریزی ساختاری متفاوت از ساختار صرفاً لطیفه محور و بذله گو و فکاهی پرور کنونی در ساحت کمدی کلامی و آیتمی، ناگزیر است تا کارت های جدیدی را بازی کند و طرحی نو در اندازد و اینگونه به نظر می رسد که حتی در صورت ادامه یافتن طریقت موجود در کمدی کلامی و آیتمی یا کمدی موقعیت و داستانی مهران مدیری و تمایل به بازی با همان کارت های قدیمی و تکراری و سوخته، حداقل شکل دهی لحن و بیانی نو و طراحی مکانیزمی تازه برای ارائه ی پیام، از بایسته ها و ضرورت های اجتناب ناپذیر و غیرقابل انکاری است که مدیری باید در آثار بعدی خود لحاظ کند؛ که در این صورت، مطمئناً دیگر آثار او، نه به سیاق سالیان اخیر و بخاطر جنجال ها و حواشی خودساخته و خودانگیخته و صدالبته فرامتنی و فاقد موضوعیتی همچون اعتراض پزشکان و وکلا به تمسخر و تحقیرشان در «در حاشیه» و انتخاب نام کوروش برای نام گذاری یک سگ در «عطسه» و انتقادهای جناحی به دولت در «دورهمی»، بلکه همچون گذشته به سبب خلاقیت و ناب بودن و خوش قریحگی در کمدی بر سر زبان ها خواهد افتاد؛ و اگر نه، یقیناً کار از عطسه کردن خواهد گذشت و به سرماخوردگی فرسایشی و طاقت فرسا و به تبع آن، دوران نقاهتی طولانی و بی حصول و صرفاً دارای حضور خواهد انجامید؛ نظیر آنچه امروزه برای مهران مدیری، تدریجاً در شرف رخ دادن است. 

سخن سینمایی...
ما را در سایت سخن سینمایی دنبال می کنید

برچسب : «مرد,هزار,چهره»,«عطسه»,افتد؟,نگاهی,چگونگی,چرایی,روند,نزولی,آثار,تلویزیونی,مهران,مدیری, نویسنده : kavehfilma بازدید : 189 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1396 ساعت: 18:29